توضیحات
دانلود مبانی نظری اختلال شخصیت ضد اجتماعی
اختلال شخصیت ضداجتماعی یکی از اختلالات شخصیتی است که با الگوها و رفتارهای ناکارآمد اجتماعی همراه است. نظریات مختلف روانشناسان درباره این اختلال متفاوت است. در زیر، نظرات برخی از مشهورترین روانشناسان درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی آورده شده است:
تئودور میلون: وی به این باور بود که اختلال شخصیت ضداجتماعی اغلب ناشی از تجربیات ناپایدار در کودکی است. میلون معتقد بود که فرد با این اختلال از نظر احساسی ضعف دارد و به عنوان یک مکانیسم دفاعی، به رفتارهای خشونتآمیز و ضداجتماعی متوسل میشود.
جان بولبی: برخی از نظرات او نشان میدهد که افراد مبتلا به این اختلال شخصیت، به دلیل نقص در تواناییهای ارتباطی و احساسی، نمیتوانند به درستی با دیگران ارتباط برقرار کنند.
هری ستاک سالیوان: وی باور داشت که افراد با این اختلال به عنوان یک تلاش برای مقابله با احساس تهدید به تجربیات اجتماعی نگرانکننده خود، به رفتارهای ضداجتماعی روی میآورند.
آرنولد برن: بر اساس نظریه برن، اختلال شخصیت ضداجتماعی به عنوان یک سبک آموزشی شکل میگیرد که در طی زندگی، فرد با تقلید از مدلهایی با رفتارهای ضداجتماعی، این الگوها را به دست میآورد.
توجه داشته باشید که نظریات فردی و مشخصات هر فرد میتواند متفاوت باشد و درک دقیق این اختلال نیازمند ارزیابی حرفهای توسط یک روانشناس یا روانپزشک است.
اختلال شخصیت ضد اجتماعی یکی از اختلالات شخصیتی است که با الگوها و رفتارهای ناسازگار با ارزشها و نظریههای اجتماعی توصیف میشود. این اختلال بیشتر در دوران کودکی و نوجوانی آغاز میشود و در طول زمان پایدار میماند. در زیر به برخی از مبانی نظری این اختلال پرداخته میشود:
نظریه پرورشی:
برخی از نظریهها اعتقاد دارند که عوامل پرورشی میتوانند نقش مهمی در شکلگیری اختلال شخصیت ضد اجتماعی داشته باشند. این عوامل ممکن است شامل فراهم نکردن حمایت و محبت والدین، فراموش کردن اصول و ارزشهای اخلاقی، و نقض حقوق کودکان باشند.
نظریه پرورشی درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی به این باور است که عوامل پرورشی و محیطی میتوانند در تشکیل و تقویت ویژگیهای اختلال شخصیت ضداجتماعی نقش داشته باشند. این نظریه فرض میکند که تجربیات کودکی و نوجوانی، از جمله رفتارهای پدر و مادر، نحوه تربیت، ارتباط با همسالان و تجربیات مدرسه، میتوانند تأثیرگذار باشند.
به عنوان مثال، یک کودک که در محیطی بیثبات، بیتوجه یا پر از تنش بزرگ شده باشد، ممکن است نقصان در توانایی تشخیص و احساس همدردی با دیگران داشته باشد. اگر پدر یا مادر این کودک نقصان در ارتباط و تربیت مناسب داشته باشند، ممکن است رفتارهای منفی این کودک به سمت اختلال شخصیت ضداجتماعی تمایل پیدا کند.
همچنین، فرآیند پرورشی در این نظریه تأکید بر نقش محیط اجتماعی دارد. محدودیتها و فقر منابع، عدم دسترسی به آموزش و فرصتهای مثبت، و همچنین فراهم نشدن امکانات رفاه اجتماعی میتوانند به عواملی تبدیل شوند که در ایجاد اختلال شخصیت ضداجتماعی نقش داشته باشند.
در کل، نظریه پرورشی در اختلال شخصیت ضداجتماعی باور دارد که محیط پرورشی و تجربیات کودکی میتوانند در تکوین این اختلال تأثیرگذار باشند و برخی از علل آن را در عوامل پرورشی جستجو میکند.
نظریه نوروبیولوژیک:
برخی از تحقیقات نشان دادهاند که تغییرات در ساختار و عملکرد مغز ممکن است به اختلال شخصیت ضد اجتماعی مرتبط باشد. این تحقیقات بر روی نواحی مغزی که در کنترل ترتیبات رفتار و احساسات نقش دارند، تأکید دارند.
نظریه نوروبیولوژیک درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی به این اعتقاد میپردازد که تغییرات در ساختار و عملکرد مغز میتوانند نقش مهمی در پدیدار شدن این اختلال ایفا کنند. این نظریه به وجود اختلالات شیمیایی و عصبی در مغز به عنوان یکی از علل احتمالی اختلال شخصیت ضداجتماعی اشاره دارد.
بر اساس این نظریه، تغییرات در سیستمهای نوروترانسمیتر (مواد شیمیایی که در ارتباط بین نورونها نقش دارند) و نقش زمینههای مختلف مغز میتوانند به وجود آمدن رفتارهای ضداجتماعی کمک کنند. ممکن است نواحی مختلفی از مغز، به خصوص نواحی مرتبط با کنترل احساسات، تصمیمگیری و اندیشهٔ اخلاقی، در افراد مبتلا به این اختلال تحت تأثیر قرار گرفته باشند.
اختلالات ژنتیکی نیز به عنوان یک عامل مهم در این نظریه مطرح میشود. افرادی که ژنهای خاصی را دارند ممکن است به نحوی حساستر به تأثیرات محیطی و اجتماعی باشند و این امر میتواند به شکلی مهم در توسعه اختلال شخصیت ضداجتماعی نقش داشته باشد.
در کل، نظریه نوروبیولوژیک درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی بر تأثیرات برخی از ویژگیهای فیزیولوژیک و ژنتیکی تأکید دارد و اعتقاد دارد که تغییرات در ساختار و عملکرد مغز ممکن است در پیدایش این اختلال نقش داشته باشند.
نظریه رفتاری:
برخی از نظریههای رفتاری اعتقاد دارند که اختلال شخصیت ضد اجتماعی نتیجه یادگیری ناپسند در طول زندگی است. بر اساس این نظریه، افراد با این اختلال در محیطهایی که اجتماعی ناپایدار یا معیوب هستند، الگوهای رفتاری ناسازگار را یاد میگیرند.
نظریه رفتاری درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی به این باور است که رفتارهای نامطلوب و ضداجتماعی در افراد ممکن است نتیجهٔ یادگیری از محیط و تجربیات اجتماعی باشد. این نظریه بر این اساس است که اختلالات شخصیت ضداجتماعی از طریق تقویت و یادگیری الگوهای رفتاری منفی در محیط اجتماعی توسعه یافتهاند.
به عنوان مثال، افراد با اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است در محیط خانواده یا همسالان خود الگوهای رفتاری منفی را تجربه کنند. این ممکن است شامل نقدها، ترکیبات منفی، یا تجاوزهای جسمی یا روحی باشد. به مرور زمان، این افراد ممکن است این الگوهای نامطلوب را به عنوان راه حل برای مواجهه با مسائل یا استفاده از آنها به عنوان راهبردهای اجتماعی بپذیرند.
نظریه رفتاری همچنین به این اعتقاد دارد که تقویت مثبت یا منفی از طریق پاداش یا مجازات، میتواند نقش مهمی در تثبیت رفتارهای ضداجتماعی ایفا کند. به عنوان مثال، اگر یک فرد با اختلال شخصیت ضداجتماعی توانایی به دست آوردن چیزهایی که میخواهد را از طریق رفتارهای منفی داشته باشد (مانند ترهم، سرقت، یا تهدید)، این رفتارها ممکن است تقویت شده و تثبیت گردد.
در کل، نظریه رفتاری بر این اصل تأکید دارد که اختلال شخصیت ضداجتماعی نتیجهٔ یادگیری رفتارهای ضداجتماعی از محیط اجتماعی است و تقویت و تثبیت این الگوهای رفتاری ممکن است نقش مهمی در توسعه این اختلال ایفا کند.
نظریه رواندرمانی:
برخی از نظریههای رواندرمانی به این باورند که تجربیات ناخوشایند در زندگی، احساسات ناامنی و نااعتماد به دیگران میتواند به شکلگیری این اختلال در افراد کمک کند. رواندرمانی میتواند به افراد با اختلال شخصیت ضد اجتماعی کمک کند تا الگوهای رفتاری خود را بهبود بخشند.
توجه داشته باشید که هر فرد ممکن است تحت تأثیر چندین عامل قرار گیرد و ترکیب مختلفی از این مبانی نظری در هر مورد ممکن است توضیح دهد که چگونه اختلال شخصیت ضد اجتماعی شکل گرفته است.
نظریه رواندرمانی درباره اختلال شخصیت ضداجتماعی به این باور است که این اختلال نه تنها نتیجهٔ عوامل محیطی و فرهنگی نیست، بلکه عوامل روانی و ناشی از دینامیکهای درونی فرد نیز نقش مهمی در پدیدار شدن آن دارد. این نظریه فرآیندهای رواندرمانی را برای درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی مطرح میکند.
در رواندرمانی، تمرکز بر روابط افراد با دیگران و همچنین فهم عمیقتر دینامیکهای ذهنی افراد و نحوهٔ ارتباط با احساساتشان قرار دارد. این نظریه بر این اصل تأکید دارد که افراد با اختلال شخصیت ضداجتماعی ممکن است تجربیات ناپسند و ناخوشایندی در کودکی داشته باشند که موجب شکلگیری الگوهای رفتاری ضداجتماعی شدهاند.
رواندرمانی درمان افراد مبتلا به اختلال شخصیت ضداجتماعی را از طریق جلب توجه به الگوهای رفتاری مخرب، تحلیل روابط میان فردی، ارتقاء ارتباط با احساسات و افزایش مهارتهای ارتباطی انجام میدهد. همچنین، درمانهایی که بر مبنای مداخلات شناختی-رفتاری، مداخلات دینامیکی، یا مداخلات گروهی انجام میشوند، میتوانند به بهبود و تغییر الگوهای رفتاری مضر کمک کنند.
در کل، نظریه رواندرمانی در اختلال شخصیت ضداجتماعی بر این اعتقاد است که با استفاده از مداخلات رواندرمانی، میتوان الگوهای رفتاری منفی را تحلیل کرده، فهمیده و تغییر داده و فرد را به سمت رفتارهای سالمتر و مفیدتر هدایت کرد.
نقد و بررسیها
هنوز بررسیای ثبت نشده است.